فرهنگی بازنشسته کوهمره سرخی ملک محمد جهانخواه

ملک محمد جهانخواه
فرهنگی بازنشسته کوهمره

نام : ملک محمد جهانخواه

تولد : ۱۳۳۱

نام پدر : زیاد خان

محل تولد:  کوزرگ کوهمره سرخی

جناب آقای استاد ملک محمد جهانخواه فرزند مشهدی زیاد خان متولد ۱۳۳۱ شمسی، از طایفه کوزرگ کوهمره سرخی ، تیره یا قبیله ی ابوابجمعی طایفه استادی مقیم کوزرگ، زیر تیره و تش؛ اولاد صفر سینعلی (حسینعلی) بنکو؛ مشهدی زیادخان، اهل روستای کره بس. ایشان نوه ی ملا علی باز کوزرگی می باشد. اصل تبار ایشان به هفت واسطه (پشت) به روستای تاریخی و کهن دودویه کوهمره سرخی بر می گردد که در قدیم به کوهمره شکفت معروف بود. بدین ترتیب جد اعلاء ایشان از دودو تا کوزرگ الی کره بس چنین است: ملاسلیمان-حسینعلی- صفر-ملاجانباز-ملا شهباز-ملا علی باز-مشهدی زیاد خان- ملک محمد. پدر ایشان کدخدای معروف کره بس، مردی با سواد و تاریخ دان و آگاه به مسائل روز بود. با علم سیاست جامعه زمان خود تبحر خاص داشت. در اداره محل فردی با کیاست و سیاست و کاردان و بسیار زیرک بود. با تاریخ ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام آشنایی کامل داشت. فردی مکتبی و مذهبی بود. اهل تفسیر قرآن بود. اهل نگارش بود. دست قلمش شیوا و خطش زیبا بود. گاهی بجای معلم سرکلاس دبستان عشایری تاریخ درس می داد. شاهنامه خوان و مفسر اشعار شاهنامه فردوسی بود. با آثار سعدی و حافظ، با کتب ادعیه، مفاتیح الجنان و روایت ائمه(ع) دنیای اطلاعات بود. هیچ وقت در مجالس گناه و قمار و شراب حاضر نمی شد و همیشه پرهیز می کرد. سینه و حافظه اش دریایی از خاطرات گذشتگان منطقه بود. اهل بصیرت و پیشگویی بود. بسیاری از گفته های ایشان بعد از انقلاب به وقوع پیوست. از سال۱۳۳۰به بعد تا زمان انقلاب کدخدای کل فامیل روستای کره بس را عهده دار بود. پدر مشهدی زیاد خان معروف به ملا علی باز کوزرگی از دوران نوجوانی تا زمان مرگش در سال ۱۳۰۷ شمسی در ایل سرخی و کوهمره و بزگان قشقایی و نیز نزد خوانین و کلانتران از حیث شجاعت و دلیری و منزلت اجتماعی زبانزد افراد بزرگ و کوچک منطقه و مناطق اطراف کوهمره بود. آقای ملک محمد جهانخواه در چنین خانواده ای که از هر نظر حساب کنند شهره عام و خاص بوده است، پا به عرصه وجود گذاشت. در دوران کودکی از استعداد ذاتی و هوش سرشار خدادای برخوردار بود. به همین سبب از همنشینی با پدری دانشمند کسب فیض نمود. خصلت های پدر از نظر دانش و معرفت از یه جهت و رشادت های جدش ملا علی باز از جهت دیگر در روحیه و هوش ملک محمد و تحصیلات ایشان اثر بسیار مثبتی گذاشت و از ایشان شخصیتی ساخت که در بین فامیل صرف نظر از برخی نکات ناگفتنی (بقول خودش یک سری اشتباهات جوانی) چهره ای ممتاز در فامیل و منطقه شد و مثل نگین انگشتر در هر مجلسی چه در گذشته و چه در حال حاظر همیشه می درخشید و می درخشد. از سال۱۳۳۸به بعد مدارس عشایری در نقاط کهمره توسط زنده یاد محمد بهمن بیگی دایر گردید. در سال ۱۳۴۰ در مجموع چند روستای محل کره بس معروف به دهنوک بصورت مشترک اولین دبستان عشایری به نام دبستان عشایری دهنوک تأسیس شد. ملک محمد جهانخواه، حاج عباس خوبیاری و ملک حسین شاهین از اولین دانش آموزان این مدرسه در پایه ی اول ابتدایی بودند. معلم آنها زنده یاد عزیزالله شهریاری بود. همیشه میز و نیمکت این سه نفر اول کلاس و نیز از باهوش ترین دانش آموزان مدرسه بودند. گزیده از خاطرات ایشان در دورانی که کلاس اول بودند: «…در کتابهای تاریخی آن زمان داستان سه یار دبستانی نقل شده بود که هر از گاهی نخبگان تاریخی می شوند. حسن صباح مؤسس فرقه ی اسماعیلیه-خواجه نظام الملک طوسی وزیر سلجوقیان و حکیم عمر خیام نیشابوری! من و ملک حسین و حاج عباس روی یک نیمکت می نشستیم. در مدت تحصیلات ابتدایی به ما می گفتند سه یار دبستان! هر سه با استعداد و هر بازدید کننده ای می آمد پیشرو جواب دادن بودیم. البته در پایه پایین تر هم چند نفر دیگر…بودند. ما سال اول دو کلاس با هم خواندیم. اگر خود ستایی نباشد شهرت دبستان و شهریاری همین تعداد بود…خلاصه طی دوران تحصیلات ابتدایی ما سه نفر هیچگاه با هم دعوا و ناراحتی با هم نداشتیم و با هم صمیمی بودیم. هر کدام از ما در دوران کودکی شاخصه ای داشتیم که دیگری نداشت. عباس ادب ذاتی داشت. من روحیه نظامی داشتم. ملک حسین میانه رو و سیاسی کار بود. لابد قرار بود من از میان آنها حسن صباح بشوم.» ایشان در نوجوانی به کتاب و مدرسه دلبستگی فراوان داشت. اهل مطالعه بود. با آثار نویسندگان بزرگ و معروفی چون علامۀ دهخدا و دکتر جلال آل احمد و کتب دیگری آشنایی داشت و آن ها را مطالعه می نمود. در سال ۱۳۵۲ شمسی در کنکور ورودی دانشسرای عشایری شرکت کرد. با رتبه نخست در کهمره و رتبه دوم در بین کل شرکت کنندگان عشایر پذیرفته و گزینش گردید. بعد از فراغت از تحصیل به عنوان اولین معلم دبستان عشایری روستای کره بس در پنج یا شش پایه تحصیلی مشغول به تدریس شد. به صورت دو شیفت تدریس می نمود. بسیاری از شاگردان دوره ابتدایی ایشان امروزه در مشاغل مهم مهندسی، سیاسی، فرهنگی ، کرسی استادی دانشگاه و … به کار مشغولند. بعد از انقلاب تحصیلات خود را بصورت متفرقه ادامه داد و دیپلم ادبیات فارسی گرفت. با توجه به مدرک تحصیلی به عنوان بازرس آموزش و پرورش مدتی به کار مشغول بود. بعد به عنوان دبیر مدرسه راهنمایی سرگرم تدریس شدند. در طول این دوران بیکار ننشستند و تحصیلات را ادامه داد و در دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان فسا پذیرفته شد. زیر نظر استادان بزرگی چون دکتر جهانبخش نوروزی و دکتر رستگار فسائی و بزرگان دیگری دانش و معرفت فرا گرفت و بعد از چهار سال مدرک لیسانس ادبیات فارسی گرفت. بعد از پایان تحصیلات دانشگاه در مدارس راهنمایی و دبیرستان بخش ارژن مشغول به تدریس شد. در این سمت هم شاگردان بسیاری تربیت نمود. ایشان علاوه بر مهارت در رشته زبان و ادبیات فارسی و در زبان و ادبیات عرب و علوم قرآنی نیز استاد هستند. به دلیل مطالعات زیاد تاریخی بهره و تبحر خاصی هم در علم تاریخ و فلسفه دارند. نوشته های مختلفی از ایشان در زمینه های تاریخی، اجتماعی، طبیعت در قالب نثر و غزل و نظم در فضای مجازی منتشر شده است. ایشان بعداز اخذ مدرک لیسانس در این زمینه ها نیز فعالیت چشم گیری داشتند: تأتر و کارگردانی و بازی گری، ترانه سرایی، نقد ادبی، مسئول امور فرهنگی در دانشگاه محل تدریس، مشاور ارشد خانواده، مسئول تهیه ی پیک های نوروزی برای سه مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در منطقه ارژن به مدت سه سال، مدیر مدرسه راهنمایی، مدیر دبیرستان دخترانه، کارشناس آموزشی و امتحانات منطقه ارژن و مسئولیتهای دیگری… از جمله خدمات ایشان در عرصه خدمات رسانی در حوزه فرهنگ بوده است. ایشان بعداز ۳۰سال خدمات صادقانه سرانجام در سال ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی نائل گردیدند.

ویژگی های شخصیتی

ویژگی های شخصیتی جناب استاد ملک محمد جهانخواه از دید دوست و دشمن شخصیت و منزلت ایشان بر کسی پوشیده نیست. حتی کسانی که در گذشته با ایشان کدورت و ناراحتی داشتند امروزه به مردانگی و برخی خصلت های نیکو و مردانگی ایشان صحه می گذارند. ایشان از نظر سخنوری، از نظر نگارش چه نظم، چه نثر، چه غزل و خورده شدن در پاره ای از مسائل متفرقه ممتاز و در فامیل و منطقه آثار ایشان مشخص و معرف و گواه از بزرگی و اصالتمندی و دانش و معرفت ایشان را به مخاطب گوشزد می کند. نگاهش به هر شخص بزرگ و کوچک بامعنی! سکوتش حامل پیام راز دار! گفتارش گاهی جذاب و دلنشین و گاهی برنده تر از شمشیر! همیشه بر حسب اقتضاء و رخداد زمان جایی که لازم باشد؛ صریح الهجه و سریع القلم و رک و بدون پرده و ملاحظه کاری از بیان حقایق و نوشتن مطالب درست و واقعی ترس و واهمه ای ندارد. ایشان در بین فامیل و بزرگان منطقه با سیاست، با بینش، کاردان و باشجاعت و پر دل و جرأت است. دفاع از حقانیت اشخاص فرق نمی کند فقیر یاغنی، عام یا خاص باشد یکی از دغدغه های همیشگی جناب ملک محمد جهانخواه بوده و هست. ترس در وجود ایشان معنی ندارد. غیر از خدا از احدی واهمه ای ندارد. به هنگام سخن گفتن، به هنگام نگارش بلاغت و شیوایی از نکات ذهنی ایشان و همواره در فن بیان و نگارش که جنبه عمومی داشته باشد ادب و منطق زینت کلام و آثار ایشان می باشد. ایشان با هر پدیده ای و یا هر مسئله ای که رخ می دهد چنانچه مرتبط با او باشد یا دوستان و آشنایان در مقابله با آن، ذهن و حافظه اش پر و مسلح! کوله بار و چنته اش غنی و سنگین! برای هر مسئله ای چه مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و….. مثل کوه بلند قامت و پردامنه و مثل سرو راست و آزاده و همچون ستون صخره ای استوار کوه حاضر و آماده ایستاده است و قدعلم می نماید و مقابله می کند. مطالب ایشان جالب و دل سنگ خارا می شکافد. اهل تملق و خود ستایی هیچ وقت نبوده و نیست. اهل بخل و حسادت، اهل مضحکه و دست انداختن دیگران چه بالا دست و پایین دست، اهل چرندیات و گفتار خلاف شئونات، اهل بیان شوخی های بی مورد و بی مزه، اهل بیان مسائل ناموسی و… نبوده و هیچ وقت از ایشان دیده نشده است. سنگینی و وقار ایشان مثال زدنی است. ایشان فردی متین و بزرگ منش است. همواره برای بزرگان و منزلت آن ها فرق نمی کند از کدام خطه باشند احترام قائل است. با توجه به اوصاف ذکر شده در هر مجلسی که قدم می گذارد و ایشان را می شناسند همه برای ایشان احترام خاص قائل اند و به همین سبب طبق احساسات و عواطف علاقه مندان حاضر در مجلس یا محفل جناب ملک محمد متکلم و نقل مجلس و دوستانش شنونده هستند. ایشان همیشه مشوق جوانان منطقه و هر غریبه ای در امر مطالعه و تحقیق و نگارش بوده و هست. گزیده ای از بیانات این کدخدا زاده هوشمند و باغیرت ذکر می گردد: «…این جوهر انسانی است که معرف انسان است نه پول و مقام! وقت طلاست. با وقت می شود طلا خرید اما با طلا هرگز نمی شود وقت خرید. وقت خود را بیهوده تلف نکنید. مقام و ظاهر هرکس مهم نیست، عقل و شعور فرد مهم است. بستن کراوات و شیک پوشی جهت حضور در مجالس به قصد خودنمایی و جلب توجه دیگران چنانچه فرد فاقد شعور و معرفت باشد این کراوات و تشکیلات ظاهری او مثل ریش بز است…» ایشان در دوران جوانی و زمانی که مشغول به کار بودند اهل ورزش هایی چون فوتبال، والیبال، کوهنوردی، ورزش های رزمی، دفاع شخصی، تیراندازی، کار و تفریح بودند. علاوه بر این ورزش ها قبل از انقلاب تا یکی دوسال بعد از انقلاب میرشکار زبده و قابلی هم بود. امروزه از طرفداران فعال و سرسخت حیات وحش و طبیعت شده است. بیشتر مقالات و نوشته های ایشان در این زمینه می باشد. بیش از پنجاه درصد از معروفیت ایشان بخاطر فعالیت فرهنگ سازی در عرصه محیط زیست می باشد. آقای جهانخواه بزرگ عاشق دلسوخته طبیعت، عاشق پرندگان، عاشق بقاء و حیات جانوران و درکل عاشق حقیقی گنجینۀ بهار است. ایشان معتقد است دانش آموزی که در مدرسه به سراغ لانه گنجشک می رود و لانۀ گنجشک را در دیوار حیاط مدرسه یا ساختمان مدرسه…خراب می کند و سر گنجشک را زنده زنده ازتنش جدا می کند قصی القلب و بی رحم بار می آید. اگر به پست و مقام بالاتر برسد و صاحب زور و قدرت شود سر انسان را از تنش جدا می کند.

خاطرات ملک محمد جهانخواه

مطالب را با ذکر خاطره ای از ایشان در مورد شکار به پایان می بریم. حدود سی و پنج سال قبل که نگارنده دانش آموز مدرسه راهنمایی بودم به اتفاق مادر بزرگم که عمۀ ایشان بود به مناسبت عید نوروز جهت دیدنی هنگام بعد از ظهری به منزل ایشان در روستای کره بس رفتیم. جمعی مهمان در منزلش حضور داشتند. خاطره ای برای مهمانان بیان نمود. این خاطره مربوط به سال ۱۳۵۹ است. عین گفتۀ ایشان که به ذهن دارم: «تفنگ دسته خور (برنو) پدرم را برداشتم و قطار بستم و به اتفاق یک کوله بردار به قصد شکار به طرف منطقۀ کوزرگ قدیم رفتیم. بند تریچ (دیوار تریچ) کوزرگ همیشه مأوای بز و پازن و جایگاه خرس و پلنگ بود. با دوربین جلابی از بز و پازن در بند تریچ پیدا کردیم. به رفیقم گفتم شما در گوشه ای نزدیک صخره سنگی بنشین تا من به دزد (کمین) شکارها بروم. به سختی از دیوار بالا رفتم. خودم را به اوگون ovgone (تیر رس) شکارها رساندم. لحظه ای بی خبر از هرجا قبل از هدف گیری ناگهان دیدم شکارها رم کردند و از کمر دیوار تریچ فرار کردند و بالا رفتند. به قصد تعقیب آنها مسافت کوتاهی از صخره های تیز و پرتگاه ها بالا رفتم. به همان نقطه ای که دیدم شکارها با حالت ترس و وحشت رم نمودند و پا به فرار گذاشتند رسیدم. حالت پرتگاه و سنگلاخی و یک راه بود. پایین آن پرتگاه صاف و بالای سرم هم دیوار صاف سنگی بود. انسان به سختی و با کمک دست گرفتن به بر آمدگی سنگها می توانست آرام از صخره های سخت بالا برود. ناگهان در حین عبور از صخره مقابلم در مسیری که می خواستم از کمر بالا بروم در وسط راه در حدود سه متری چشمم به پلنگ عظیم الجثه ای افتاد که با چشمانی تیز و با حالات خشم مرا نگاه می کرد و خودش را جمع و جور و آماده کرده بود که به من حمله کند. در گلویش هر دم غرشی می کرد. کاملأ خودش را جمع کرده بود و زبان به لب و سبیلش می کشید. کافی بود که عکس العملی نشان دهم. چشم از من بر نمی داشت. اسلحه به کول و کمرم انداخته بودم. اصلأ نمی توانستم دست به تفنگ ببرم. کافی بود عکس العملی نشان دهم می پرید روی من و سریع هردو از پرتگاه زیر پایم به طرف کف تنگ چسبیده به دیوار پرت و تکه تکه می شدیم. اولش خیلی ترسیدم. پلنگ یک راه شده بود. خونسردی خود را حفظ کردم. اینجا کتاب بود که به دادم رسید و جانم را نجات داد. در کتابی قبلأ در مورد جانوران خوانده بودم که هنگام مواجه شدن با حیوانات درنده و در تنگنا قرار گرفتن چگونه می شود خودمان را نجات دهیم. طبق آموخته هایم از آن کتاب این کارها به ذهنم آمد و به آن عمل کردم: در مقابل پلنگ خونسردی خود را حفظ نمودم. آرام و بی صدا و بی حرکت ایستادم. او به حالت خشم به من نگاه تند می کرد. من هم با دو چشمم ذل می زدم و ابرو در هم می کشیدم و به حالت غضبناک به او نگاه تند می کردم و طوری وانمود می کردم که اصلأ ترسی از پلنگ ندارم. حدود نیم ساعت به این حالت به همدیگر نگاه کردیم و حالت ترس و دلهره را از خود نشان ندادم. این پلنگ در کمین شکارها بود و من صید او را برهم زده بودم. راه برگشت او را من سد کرده بودم. راه پشت سر پلنگ هم کمرهای سخت و صخره های سنگی بود که به راحتی نمی توانست بالا برود. بعد از نیم ساعت که تکان نخوردم خشم و غصب پلنگ اندکی فرو نشت. کم کم از حالت ژست حمله بیرون آمد. بلند شد و دمش را بالا گرفت. مثل یک سلطان شده بود. فوق العاده زیبا بود. به اطرافش نگاه می کرد. دنبال راه نجات و فرار بود. به کمر بالای سرش که مسیر من بود نگاه می کرد. هر دم هم نگاهی به من می انداخت. در کمر پشت سرش مسیری پیدا کرد و جستی به بالا انداخت. از یک پله سنگی بزرگ پرید و بالا رفت. سرش را گاهی به پشت سرش بر می گرداند و نگاهی به من می کرد. پله به پله می پرید به بالا و بعد از هر پرشی، مکثی می کرد و یک نگاهی هم به پشت سرش و من می انداخت. به همین حالت پله به پله می پرید و از من دور می شد. الحمدلله از سرش رهایی یافتم. به فاصله حدود شصت تا هفتاد متری در شیب تند بلندی مقابلم رسید. او بالا و من زیر دست او قرار داشتم. تفنگ را از کولم خارج و مسلح گرفتم سردست که چنانچه برگشت و حمله کرد مهلتش ندهم. در فاصله هفتاد متری کامل در تیررس تفنگم بود. زدنش بسیار برایم راحت بود. می توانستم شکارش کنم، اما دلم نیامد. پیش خودم گفتم پلنگ به این بزرگی و زیبایی حیف است که شکارش کنم، چون آسیبی به من نرسانده که بی جهت شکار شود. مواظبش بودم و چشم از او برنداشتم تا از کمر بالا رفت. رفت و رفت تا از چشمم مخفی شد و نفس راحتی کشیدم…»

سخن نویسنده :

 

 آری شرح حال بزرگان و خاطرات آن ها جالب و پند آموز و زمانی نقل و نبات آیندگان خواهد شد. آقای ملک محمد جهانخواه اکنون در شهر شیراز زندگی می کند. گاهی هم برای امور کشاورزی سری به منطقه ایل و تبارش کهمره و روستای زادگاهش کره بس می زند. سخن ماند از عاقلان یادگار/ ز سعدی همین یک سخن یاد دار. گنهکار اندیشناک از خدای/ به از پارسای عبادت نمای.

پایان. اسماعیل جهانخواه چهارشنبه۲۹بهمن۱۳۹۹
به درخواست سایت کوهمره

 

گالری تصاویر :

ملک محمد جهانخواه
فرهنگی بازنشسته کوهمره
ملک محمد جهانخواه
راست اسماییل جهانخواه – ملک محمد جهانخواه
malek mohamdad jahankhah1
تبلو فرش بافته شده همسر استاد ملک محمد جهانخواه از چهره ایشون
ملک محمد جهانخواه
از راست جهانگیر صادقی دهدار – اسماییل جهانخواه – ملک محمد جهانخواه

ملک محمد جهانخواه ملک محمد جهانخواه ملک محمد جهانخواه ملک محمد جهانخواه ملک محمد جهانخواه ملک محمد جهانخواه

 

۳ ۵ رای ها
امتیازدهی روی ستاره های زیر کلیک کنید
آواتار از  محسن جبارزاده
آرامشم حاصل تلاشم - انرژی مثبت دوستان و خانواده است هر جا قدمی بر میدارم تغییری مثبت را شروع میکنم . تا هستم مفید خواهم بود . روانشناسی را بهترین رشته دنیا میدونم
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x