بسیجی شهید محمود شفیعی

شفیعی

شفیعی :

نام پدر : امان اله

ولادت : ۲۲ تیر ۱۳۴۳ روستای کره بس

یگان خدمتی : بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

شهادت : ۱۲اردیبهشت ۱۳۶۱ شوش
محل دفن : گلزار شهدای

مسیری به سوی بهشت

سال ۴۹ در روستای کره بس طلوع دل انگیز یک روز خوب با عطر طلوع محمود آغشته می شود ، وی در حالی به جمع خانواده اش پیوست که اهالی روستای زادگاهش از امکانات محدودی برخوردار بودند و رفاه و امکانات رفاهی در محلشان یک آرزو شده بود.

اگر برگ برگ زندگی محمود را ورق بزنی به سرگذشت عشایری پا پینه بسته و پیشانی چروک خورده می خوری.

هفت ماهه بود که پدر کوله بارش را می بندد و به سوی معبودش می شتابد ، وی می ماند با مادری که به تنهایی باید تربیت فرزندانش را بر عهده می گرفت .

شغل اهالی روستای کره بس دامپروری و کشاورزی (از قبیل باغداری و شالیزاری) بود.

در دوران کودکی محمود به خاطر نبود امکانات بهداشتی وضعیت عصبناکی گریبان گیر اکثر اهالی روستای کره بس شده بود ، به طوری که در اوایل شروع زندگی محمود به خاطر از دست دادن سه خواهرش داغ مادرش افزون تر شد ، او در میان این ناملایمات بزرگ شد در حدی که توانست کمک خرج خانواده باشد ، در حالی که هم سن و سالانش به مدرسه می رفتند وی مانده بود تا کمک نان آور خانواده باشد . چند سالی گذشت تا اینکه وقتی سنش تدریس در کلاس پنجم ابتدایی را نشان میداد ، برای تحصیل از مقطع اول ابتدایی به تحصیل پرداخت ، به خاطر انجام امور خانواده کمتر پا به مدرسه می گذاشت اما از تحصیل غافل نبود .

چون از همان اوایل زندگی با رنج ها و سختی های زیادی برخورد کرده بود، رنج و سختی های محرومان جامعه در زمان حیات خودش را کاملاً درک می کرد، وقتی این محرومیت ها را می دید قلبش به شدت درد می گرفت ، همیشه به دنبال راه حلی برای نجات از ظلم و استبداد موجود در جامعه بود.

سال ۵۵ به همراه مادر و چهار برادر که سه نفر آنها کارگر و دیگری دانشجو بود به شیراز مهاجرت کرد ، این در حالی بود که هیچ گونه مسکن و منبع درآمدی نداشتند.

در حالی وارد مقطع راهنمایی در گلشن شیراز شد که اوج ظلم و ستم رژیم پهلوی تاب و توان ملت را به سر آورده بود،محمود نیز تاب و توانش از این رژیم ظالم و بی دین به سر آمده بود ، فعالانه و دوشادوش دیگر هم شهریانش برای پیروزی انقلاب اسلامی و نابودی رژیم طاغوت تلاش می کرد .

تسخیر شهربانی در بهمن ۵۷ از خاطرات به یاد ماندنی محمود بود .

برای ادامه تحصیل در مقطع سوم راهنمایی به گچساران رفت ، در زمان حضورش در گچساران به هم کلاسی هایی که تنها به لباس و خوراک خود فکر می کردند نه چیز دیگری روی جدی نشان میداد تا بدانند ارزش انسان به رفاه طلبی و به فکر پوشش و شکم خود بودن نیست بلکه به منش ،رفتار ، کردار و بخشندگی اوست.

بعد از یک سال حضور در گچساران برای آزمون ورودی در دبیرستان عشایری شیراز(شهید بهشتی) ثبت نام کرد و با تلاش و کوشش فراوان موفق به ورود در این دبیرستان عشایری شد.

با شنیدن فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل جهاد کشاورزی و تقویت این نهاد دوشادوش برادران جهادگر جهت تشکیل و تقویت این نهاد دست به کار شد ، شبانه روز کار می کرد، باو جود خستگی ناشی از کار و تلاش ،همیشه تبسمی از نور و ایمان بر چهره داشت.

همینکه امام خمینی (ره) فرمودند «ما خان گزیده هستیم» انگیزه اش برای تحقق فرمان او چند برابر می شد. می گفت خان نه تنها درد هیچ یک از مردم را دوا نمی کند بلکه بر روی زخم مردم نمک می پاشد بنابراین سعی می کرد تا با بسیج توده های مردم خان و عوامل ظلم و جور را از صحنه تاریخ پاک کند، با سخنرانی در محرومترین روستاهای کوهمره سرخی به آن ها می فهماند که در مقابل خان و ضد انقلابی ها دارای یک سری حقوق و تکلیف شرعی هستند از جمله این تکلیف شرعی مقابله با آنها می باشد.

در یکی از روزهای زندگی پر برکتش برای اجرای طرحی که « شهید رجایی » دستور آن را داده بود به فیروزآباد اعزام شد، در این سفر عوامل مزدور خان محمود و سایر نیروها را محاصره و دستگیر می کنند ، یکی از عوامل مزدور می گوید اگر شماها را بکشیم دولت جمهوری اسلامی برای شما چه کاری انجام می دهد؟ محمود اولین کسی بود که جواب داد :

« شماها نمی دانید که ما برای کشته شدن در راه خیر آمده ایم و مردن پایان زندگی نیست و دقیقاً برای همین کار به اینجا آمده ایم. »

اما گویی سرنوشتش جای دیگری می خواهد رقم بخورد جایی که همه آرزویش را دارند.

در آن زمان دام بزرگی گریبان گیر ایران و مناطق غرب و جنوب غرب شده بود و آن دام چیزی نبود جزء صدام و چند کشور که با پشتیبانی از صدام به وسعت دام ها افزوده بودند ، برای ملت ایران وجود چنین دام هایی نعمت بزرگی به شمار می رفت چرا که راه امتحان الهی و راه وصال الهی از این طریق مهیا می شد.

با فرمان خمینی (ره) مبنی بر اینکه حصر آبادان باید شکسته شود به آبادان رفت و در عملیات حصر آبادان در مهرماه سال ۱۳۶۰ شرکت کرد تجربه ی اولین زوایای جنگ از دید محمود آنجا بود ، با توجه به نیرویی که از اسلام و امام و خاندان عصمت و طهارت سرچشمه گرفته بود هیچ چیز نمی توانست ذره ای خلل در اراده ی آهنینش در مبارزه با ظالم وارد کند.

در قسمتی از وصیت نامه خود بیان می کند که :

« والله برای مسلمین ننگ است که خود را پیرو مکتب علی(ع) و راه خونین امام حسین (ع) بدانند و اکنون که خمینی بت شکن فریاد هل من ناصر ینصرونی سر می دهد سکوت اختیار کنیم ، اکنون من خدای خود را یافته ام و جنگ بهترین موقعیت برای پیوستن به اوست.»

محمود به عنوان فردی شناخته شده در بین براردان جهاد سازندگی ، کمیته امداد امام و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیبج عشایر و انجمن اسلامی دبیرستان عشایری می باشد که در راه رسیدن به اهدافش ذره ای کوتاهی نمی کند ، اما به جد می توان گفت که شناخت کامل تر محمود را می توان در مرور وصیت نامه اش دانست.

عشق و علاقه ی عجیبی به شهدا داشت و ساعت ها بر مزار آن ها می نشست و گریه می کرد ، با خودش می گفت که چرا فیض شهادت نصیب من نشده؟

وقتی که می خواست به جبهه برود با سوالی از مادرش روبه رو می شود که می گفت پسرم تو ناله و بیچارگی مرا تحمل می کنی؟

اما قاطع می گفت: مادر جان اسلام ، اسلام

در آخرین صحبت هایش با برادر خود گفت : « برادر من عاشقم ، چطور می توانید جلوی انسانی که عاشق خدا است را بگیرید؟»

بعد از دوبار اعزام به جبهه آبادان برای سومین بار در هفتم اردیبهشت سال ۶۱ از طریق بسیج عشایری عشایران غیور مرد ایران به جبهه جنگ اعزام می شود تا در آزاد سازی مناطق اشغالی میهن اسلامی همدوش با رزمندگان اسلام شرکت کند.

دوازدهم اردیبهشت سال ۶۱ در جبهه رقابیه به همراه جمعی از همسنگرانش دعوت حق را لبیک می گوید و با افتخار شهادت را نصیب خود می کند.

۲ ۱ رای
امتیازدهی روی ستاره های زیر کلیک کنید
آواتار از  روح اله جباری نسب
آیا می دانیددلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ،این متن ها رومیخونید ازجان گذشتگی هزاران شهیداست ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . شادی روح حضرت امام(ره) و شهدا** صلوات**
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x